نامه عباس لسانی به رئیس زندان مرکزی اردبیل

رياست محترم زندان اردبيل آقاي انزابي

چند روز قبل يكي از مسئولين مددكاري زندان به نام آقاي عباسيان با مراجعه به اينجانب در محل قرنطينه، كپي داد نامه محكوميت مرا خواست. علت آن جويا شدم، گفت: براي عفو لازم است. سئوال نمودم كدام عفو؟! گفت: عفو براي شما. با تعجب گفتم من از كسي عفو نخواسته ام. گفت: تنها شما نيستيد. ما هر از گاهي اسامي تعدادي از زندانيان را از طرف زندان اردبيل به تهران مي فرستيم و شما نيز جزو آنان قرار داده شده ايد. باز تكرار كردم، من هيچگونه عفو يا بخششي از كسي نخواسته ام. ايشان جواب دادند: اين نوع عفوها با تشخيص زندان است و به تقاضاي زنداني ربطي ندارد. شما فقط كپي داد نامه خود را مي دهيد تا ضميمه پرونده و به تهران ارسال شود. جواب آخرم اين بود كه من نه كپي داد نامه را به شما مي دهم و نه هيچگونه عفوي (با هر عنوان) را نمي پذيرم. ايشان گفتند تصميم نهايي با زندان و از اختيارات مسئولين زندان مي باشد و رفتند.

آقاي انزابي! اين گفتگو مابين من و مسئول مددكاري زندان بود. حال اين سئوال پيش مي آيد كه چه كسي يا كساني مي خواهند مرا عفو كنند؟! آنان كه سياست ديكته شده از سوي استعمار انگليس بر حاكمان پهلوي را نه تنها مو به مو اجرا مي كنند بلكه با بهره گيري از تكنولوژي معاصر شدت و حدتي صد چندان به آن بخشيده اند؟ همان سياستي كه هدف نهايي اش نابود كردن عنصر تورك در منطقه، خصوصا در ايران بود. استعمار انگليس به خوبي دريافته بود كه با وجود روح عصيانگر،‌ظلم ستيز و ضد استبدادي ملت تورك آذربايجان، استثمار ديگر ملل ايران غيرممكن خواهد بود. اينك دو راه براي اجراي پروژه شوم خود در پيش رو داشت: روش اول؛ نسل كشي فيزيكي. روش دوم؛ نسل كشي فرهنگي. اما براي اجراي اين ماموريت بسيار مهم به سرسپردگاني نياز داشت و چه گزينه اي بهتر از خاندان پهلوي. استعمار با اين انتخاب، در جهت اهداف خود نشانهاي ديگري را نيز مي زد. بعد از ورود اسلام به ايران بعد از هزار و اندي سال، حكومت را از دست اكثريت تورك غصب و به دست اقليت فارس سپرد و اين شگرد موذيانه از سياست هاي خطرناك استعمار پير بود كه در اكثر ممالك تحت نفوذ خود اعمال مي كرد؛ مسلط نمودن اقليت بر اكثريت. بعد از بر سر كار آمدن رضا پهلوي هر دو روش فوق الاشاره با تمام توان به اجرا گذاشته شد و اعمال آن سياست بعد از عزل او و نصب پسرش نيز به شدت ادامه يافت. چنانكه در 21 آذر ماه 1325 محمدرضا پهلوي با ياري و دخالت مستقيم نيروهاي آمريكايي قيام ملت آذربايجان را به خاك و خون كشيد كه منجر به شهادت بيش از هفتاد هزار نفر از فرزندان غيور و آگاه اين ملت مطلوم و حق طلب شد. اما اين نيز براي رسيدن به استراتژي مورد نظر كارساز و كافي نبود .زيرا ملتي به آن بزرگي (به لحاظ جغرافيايي و جمعيتي) را نمي شد با قتل عام ها نابود كرد. لذا روش كارسازتري كه از اوايل به قدرت رسيدن رضا پهلوي آغاز شده بود با بي رحمي تمام ادامه يافت؛ يعني سياست هجوم همه جانبه به تمامي اركان فرهنگ اين ملت مغلوب و مظلوم. تحقير زبان توركي در همه ابعاد و ممنوعيت تدريس آن در مدارس و حتي منع استفاده از آن در اماكن عمومي و دولتي به صورت نوشتاري و گفتاري و تحريف تاريخ اين ملت با سرمايه گذاري كلان با مدد جستن از قلم به مزدان داخلي و خارجي از جمله آثار جعلي يهوديان اعمال و اجرا شد. آنان هجمه هاي فرهنگي را نيز كافي ندانسته و اقدام به نابود كردن اقتصاد آذربايجان نمودند تا موجبات در به دري فرزندان اين ملت و كوچ آنان به استانهاي فارس نشين جهت به دست آوردن لقمه ناني و متعاقب آن شكستن غرور ملي و از دست دادن اعتماد به نفس ملي و بروز فاجعه اي بزرگتر به نام خود كم بيني ملي را موجب شوند كه نتيجه آن استحاله و نابود شدن كامل است. آري! شوونيسم فارس منابع زيرزميني را چپاول و منابع رو زميني را با روشهاي مختلف نابود كرد.اين در حالي بود كه سرمايه گذاري ملي در آذربايجان عملا ممنوع شده بود و سرمايه گذاران شخصي و خصوصي با انواع و اقسام روشها از منطقه دور نگه داشته مي شدند. اينها فقط ذره اي از مظالمي است كه در طول يك قرن بر ملت آذربايجان رفته است و براي بيان بيش از اين اكنون مجال نبود.

آقاي انزابي! آنچه بر سرزمين ما آذربايجان رفت بدتر از ممالك تحت استعمار و استثمار مستقيم بود و حال همگان شاهديم كه بعد از سقوط شاهان نه تنها وضع تغيير به مثبت نكرده بلكه بدتر هم شده است زيرا حكومت اسلامي نيز تداوم دهنده آن سياست شوونيستي و فاشيستي مي باشد اما با مكانيزمها و ابزارهاي بس خطرناك. اينها همه و همه براي آن بوده و هست تا ملت آذربايجان را در معرض اليناسيون كه در نهايت منجر به آسيميلاسيون و استحاله فرهنگي مي شود قرار دهند و به همان هدف نهايي شوونيسم فارس يعني نابودي معنوي ملت تورك آذربايجان نائل آيند كه در بسياري از مناطق آذربايجان قربانياني هم گرفته شده است. قربانياني چون استانهاي همدان، اراك، قزوين و استانهاي در معرض قرباني شدن از جمله: زنجان، اردبيل و آذربايجان غربي كه با سياست خطرناك و شوم تر ديگري در حال واگذار شدن به كردها مي باشد. اين گونه سياست هاي شوونيسم فارس گام به گام به ثمر مي نشيند و اينها نشد مگر در نتيجه از خود بيگانگي ملت ما با از دست دادن عرق ملي، غرور ملي و اعتماد به نفس. اما براي جلو گيري از اين فاجعه ملي، آگاهان و بيداران اين ملت طي ساليان گذشته براي بيداري ملي اين ملت تلاشهاي فراواني انجام داده اند كه خوشبختانه ثمراتي نيز داده است و يكي از آن دستاوردها قيام و خروش ملي ملت آذربايجان در نيمه اول خرداد ماه 1385 (اطمينان دارم ملت آذربايجان آن روزهاي تاريخي را فراموش نخواهد نمود و روز اول خرداد هر سال را براي ايجاد وحدت، انسجام و قدرت بيشتر در تداوم قيام و همچنين ارج نهادن به استارت جسورانه مردم قهرمان تبريز در آن تاريخ و آن روز به عنوان روز قيام ملي گرامي خواهد داشت.) بود و به رغم برخورد وحشيانه با آن حركت مدني و مسالمت آميز كاخهاي فاشيزم فارس را لرزاند. اما آزاردهنده تر از هر چيز اينكه سركوبگران، محاكمه كنندگان و زندانبانان آن قيام، برادران!!! تورك ما بودند. آنان نيز قربانيان سياست هاي شوونيسم فارس بوده و هستند. اكثر عوامل سركوب و خفقان خودي هاي از خود بيگانه بودند و هستند. از جمله شما آقاي انزابي رئيس زندان مركزي اردبيل كه هم اكنون زندانبان من هستيد و شايد يكي از افتخارات زندگي خود خواهيد دانست كه: "ليساني را كه اقدام به اعتصاب غذا نموده بود در دماي زير صفر درجه در قرنطينه نگهداري مي كردم." آري! شما نيز قرباني آن سياست شده و ملت خويش را فراموش كرده ايد و فقط به مقام و قدرت و اميال دنيوي كه همگي گذرا هستند مي انديشيد و چه خواب شيرين شما را در بر گرفته است اما بيداري بس تلخي را پشت سر دارد.
اما عفو براي من از طرف چه كس يا كساني؟ آنان كه اين همه بلايا را بر سر ملت آذربايجان آورده اند مي خواهند مرا عفو نمايند؟! قاتلان فرزندان آذربايجان؟! اصلا جرم من چيست؟ در كدام دادگاه بي طرف و عادلي محاكمه و محكوم شده ام؟ كدام دادگاه علني و صالحه اي مرا محكوم كرد تا امروز مورد عفو قرار بگيرم؟ دفاع از حقوق ملت آذربايجان اگر جرم است من به اين جرم افتخار مي كنم. آقاي انزابي! قرار دادن قرار دادن پرونده ام در ميان مشمولين عفو را نه تنها توهين به خود مي دانم بلكه اهانتي بزرگ است به تمامي فعالين حركت ملي آذربايجان و به خصوص ملت بزرگ و سربلند تورك. اما بايد اعتراف نمايم كه هر دو طرف نيازمند عفو مي باشيم آن هم از خداوند بزرگ و ملت ستم ديده آذربايجان. اينجانب به خاطر قصور و عدم توانايي ام براي همگامي با فرزندان آذربايجان در اين مبارزه مقدس و بر حق و طرف ديگر به خاطر مظالم بي شماري كه در حق ملت آذربايجان روا داشته اند كه كار بس دشوار و حياتي در پيش رو دارند. به خصوص خودي هاي خود باخته كه تا دير نشده است به آغوش ملت بازگردند تا عفو خداوند و ملت آذربايجان شامل حال آنان شود. بشتابيد كه خشم خلق خطرناك تر از خشم خالق است.

"ابدي ننگ اولسون منه، اگر ميلتيمه ظولم ائدنلردن باغيش يا عفو قبول ائتسم."
نئجه ايسته ييرلر مني عفو ائتسينلر بير حالدا كي، بئش گون مورخصي وئرمكدن قورخورلار."
"ياشاسين ايچري و ائشيكده دورمادان و سوسمادان ميلتيميزي اوياتماغا چاليشان اوغول و قيزلاريميز"

 
Free counter and web stats Savalansei Posts Feed