فاخته زمانی ساکن ونکوور یک فعال حقوق بشراست و از دهها معترض ایرانی که به خاطر خواستن حقشان برای استفاده از زبان خودشان ترکی آذری بجای زبان فارسی، در ایران شکنجه و کشته میشوند٬ دفاع می کند. معترضی که در وسط عکس دیده میشود توسط پلیس ایران به صورتش شلیک شده است. / عکس از مارک وان مانن٬ ونکوور سان - ( The Vancouver Sun معتبرترین نشریه ایالت بریتیش کلمبیای کانادا است که از سال ۱۹۱۲ منتشر می شود.)
چشمهای فاخته زمانی هنگام به خاطر آوردن زمانی که وحيد داورپناه فعال ايرانی را در خيابانهای شهر تورين ایتاليا هدایت می کرد٬ نگاه غریبی دارد.
وحيد از زمانی درخواست کرد که ساختمانهای اطراف را برايش شرح دهد و زمانی کلمات لازم را نیافت. چون نمای خیابان هيچ شباهتی به چيزی که وحيد می توانست در کشور خود ديده باشد٬ نداشت. وحید خودش قادر به دیدن اينها نبود٬ برای اینکه وی با يکی از نود ساچمه شليک شده از تفنگ ضد شورش نیروهای امنیتی ایران به بدنش٬ کور شده بود. جرم وی اعتراض عليه یک کاريکاتور چاپ شده در روزنامه دولتی که مردم وی – آذربایجانیهای ايران – را به سوسکها تشبيه کرده و ده راه حل برای ريشه کن کردن آنان پيشنهاد کرده بود. داورپناه در آن موقع بيست سالگی را به تازگی پشت سر گذاشته بود و سلاحی نداشت.
وقتي فاخته زمانی از وی پرسيد که آيا ممکن است اين کار را دوباره انجام دهد؟ وی جواب داد: « آن روز بهترين روز زندگی من بود. برای اولين بار ما ميتوانستيم بيرون بريزيم و حقوقمان را مطالبه کنيم.»
پس از تظاهرات ماه مه ۲۰۰۶، داورپناه به ايتاليا گریخت٬ جایی که جراحتهايش مورد درمان قرار گرفت. وقتی مامورين سفارت ايران برای جستجوی وی به بيمارستان آمدند، او به سوئيس فرار کرد. درخواست پناهندگی وی در آنجا تاکنون بدون جواب مانده است. وحید در اين کشور بدون هيچ موقعيت قانونی، نگران از ترک آپارتمانش، نابينا و تنها زندگی ميکند.
آذربایجانیان از اتنیک ترک هستند و بر اساس فکت بوک سیا حدود يک چهارم جمعيت ايران را که تقریبا ۶۶ ميليون نفر است٬ تشکیل می دهند. فارسها تا نصف جمعیت بوده و ديگر اقليتها شامل کردها، عرب ها و ترکها (ترکهای غیر آذربایجانی - مترجم) يک چهارم ديگر را تشکيل ميدهند. آذربایجانیهای ایران در شمال غرب ايران زندگی ميکنند که با جمهوری آذربایجان، ارمنستان و ترکيه هم مرز می باشد. مذهب آذربایجانیها مثل بيشتر ايرانيان، شيعه ميباشد٬ اما آنان به جای فارسی به زبان ترکی آذری صحبت ميکنند.
مسائل آذربایجانیها و ديگر اقليتهای اتنيکی در ايران آرام آرام زندگی فاخته زمانی را احاطه کرده است. او از آپارتمان خود در مرکز شهر ونکوور، از طريق وسائط ارتباط فوری با شبکه ای از رابطهای خود درتماس ميباشد که به وی - اغلب با قبول خطر برای خودشان - از وضعيت فعالان آذربایجانی که بدليل خواستن حقوق زبانی خود توسط پليس ايرانی بازداشت، شکنجه و يا کشته شده اند خبر ميرسانند. آنان اغلب متهم به تجزيه طلبی ميشوند و اينکه ميخواهند ايران را از هم بپاشند. فاخته زمانی که خودش از آذربایجانیهای ایران است٬ پس از گرفتن گزارشها٬ آنها را ترجمه کرده و به مسئولان سازمان عفو بين الملل در لندن ميفرستد که آنان اين موارد را منتشر ميکنند. وی همچنين يک تشکيلات غير انتفاعی با نام ٬ انجمن دفاع از زندانيان سياسی آذربایجانی٬ آداپ٬ تاسیس کرده٬ که عمدتا هزينه هايش را خود تأمين ميکند.
فاخته زمانی ميگويد٬ که به عنوان يک آذربایجانی بزرگ شده در ایران٬ او نیز شاهد تبعیضهایی بوده٬ اما بدليل اينکه خانواده سرشناشی داشت٬ او را از بدترينهايش مصون می داشتند. وی در بزرگترين شهر آذربایجان٬ تبريز بزرگ شد. خانواده پدری وی چند نسل زميندار بودند اما پس از انقلاب ۱۹۷۹ ايران، تمام زمين ها و دارائی های آنان ضبط گرديد، خانه آنان سوزانده شد و پدرش زندانی و تهديد به اعدام گرديد.
در مدرسه، فاخته و همکلاسانش را مجبور می کردند فارسی حرف صحبت کنند، با وجود اینکه آنان آذربایجانی بودند و بسیاری از آنها فقط آذربایجانی حرف می زدند. پس از انقلاب، حکومت جدید برای حمايت از زبان و فرهنگ اقليتها تغییراتی در قانون اساسی ایجاد کرد. اما هرگز به اجرا گذاشته نشد. فاخته زماني با اشاره به اینها به ياد میاورد که همکلاسیهايش بدليل صحبت به زبان مادری خود کتک ميخوردند و جريمه ميشدند.
وی بياد مياورد : بچه یکی از دوستان ما پول تو جيبی خود را پس انداز کرده بود و آن را يکجا به معلمش داد و گفت که « اين تقريبا معادل ۲۰ کلمه آذربایجاني است. و من پيشاپیش می دهم تا بتوانم آنها را صحبت کنم.»
« من البته تنبيه نشدم چون مقامات مدرسه والدين مرا ميشناختند، آنان مرا در دفتر مدرسه نگته ميداشتند٬ من گريه ميکردم و نميخواستم حرف بزنم.»
فاخته زمانی ميگويد بسیاری ازآذربایجانیان ایران از اين وضعیت کلافه شده و مدرسه را رها ميکنند که اين مسئله انتخابهای زندگی آینده آنان را محدود ميکند. وی اضافه ميکند که بعضیها هم از اتنیک خود شرمسار ميشوند.
« گفتن جوکها و چاپ اشکال تحقيرآميز و موارد چاپی – مثل خر یا سوسک خواندن آنها - بخشی از فرهنگ ايرانيان شده است. آنها جوک ميگويند و وقتی که به آنها بگویی: اينها توهين آميز است٬ در جواب برميگردد و ميگويند٬ شما با حال نيستيد٬ چرا شوخی را نمی فهمید؟
پس از اتمام دبيرستان، فاخته زمانی به آنکارا در ترکيه رفت. در آنجا همسر آينده خود شهروز تورفخ را ملاقات کرد که او نیز از آذربایجانیهای ایران است که در دوره دبيرستان بدليل داشتن کتابهای ممنوعه زندانی شده٬ سپس به دانمارک گريخته بود. او بعدها در کانادا به صورت پناهنده پذيرفته شد. فاخته زماني ميگويد که تجربه همسرش يکی از دلايل است که او را به این فعالیتها کشانده است.
« وی در خصوص دوره ای که در زندان بود با من صحبت کرد. آنان نوجوان بودند و ... نگهبانان چندين بار اسلحه را روی سرشان می گذشتند. همچنين وقتي وی در دانمارک و هنگام درمان آثار شکنجه ها رنج بسیاری را تحمل کرد. تمام دنده هایش له شده بود و پشتش را بریده بودند٬ صرفا به علت نگهداری کتابها.»
فاخته زمانی برای پیوستن به همسرش به اتاوا رفت. وی با وجود اينکه در ابتدا انگليسی نمی دانست ولی نمرات رياضيات و علوم او برای پذیرفته شدن در دانشگاه اتاوا با بورس دولتی به قدر کافی بالا بود. دوره لیسانس را دررشته فيزيک و دوره تخصصی را در مهندسی مايکروويو به اتمام رساند و سپس به ونکوور نقل مکان کرد تا در پروژه مهیا سازی فوق العاده تحت نظر یک پروفسور دانشگاه بريتيش کلمبيا کار کند.
اما درست در حاليکه در شهر جديد جا می افتاد، در مورد چند نوجوان آذربایجانی که در ايران دستگير شده بودند شنيد. زماني ميگويد « يکی از آنان دانشجوی سال اول دانشگاه و درست در همان زندانی بود که شوهرم موقع نوجوانی در آن بود. آن دانشجو معماری ميخواند و همسر من نيز يک آرشيتکت است. به نحوي اين حس به من دست داد، که در دوره ای که همسرم در نوجوانی در آنجا بود و شکنجه ميشد٬ از دیگران چه کاری می توانستم بخواهم که برایش انجام دهند؟ و این چنین بود که فکر کردم به آن زندانیان کمک کنم. به تحقيق پرداختم و با تعجب دريافتم که بعضی از اين نوجوانان ماههاست ناپديد شده اند.
«سعی کردم که گروه های ايرانی حقوق بشر را پيدا کنم که آنان در اين ماجرا کمک نمايند اما با تعجب فهميدم که آنان اصلا به اين موضوع علاقه ای نشان نمی دهند.»
زمانی به استاد راهنمای خود گفت که ميخواهد٬ « برای مدتی و بلکه یک هفته برای جامعه خودش کاری انجام دهد». وي به جستجوی سازمان های حقوق بشر که علاقمند به اين موضوع باشند پرداخت. يک مسئول در يک سازمان مطرح حقوق بشری به زمانی گفت که اگر خانواده فرد دستگير شده ميخواهند جهت صدور بيانيه ای با ما وارد ارتباط شوند٬ این ارتباط بايستی با زبان رسمی ايران٬ فارسی صورت بگیرد. سازمان عفو بين الملل مسئولانه تر برخورد کرد. نماينده اش به زمانی گفت که اگر وی مستندات آماده و برای آنها ترجمه کند٬ آنان منتشر خواهند نمود.
تا اینکه در ۱۲ ماه مه ۲۰۰۶ کاريکاتور سوسک در يک روزنامه سراسری ايران انتشار يافت و بدنبال آن هزاران تن از آذربایجانیهای ایران به خيابان ها ريختند. معترضین که اساسا غير مسلح بودند، بصورت شدیدی بوسيله نيروهای امنيتی سرکوب شدند. سازمان عفو بین الملل در گزارش سال ۲۰۰۷ حقوق بشر در ايران، مسئله را این چنین تحلیل کرده است : «هزاران هم نباشد٬ صدها نفردستگير و بنا به گزارشات زیادی، بوسيله نيروهای امنيتی کشته شدند.»
زمانی در موج درخواستهای کمک از طرف خانواده فعالان دستگير شده غرق شده است. وی جهت تماس با خانواده ها از تلفن استفاده کرد اما سرويس امنيتی ايران خط تلفن فعالان شناخته شده را کنترل می کرد و در نتيجه آنان مجبور شدند که ارتباطات خودشان را از طريق اينترنت انجام دهند.
«با گذشت زمان وقتی ما تا حدی شناخته شديم، من شروع به دريافت بعضی گزارشات کردم که اشخاصی صرفا به دليل تماس با من زندانی شده اند. در ابتدا باور نکردم که دولت نام مرا در سند دادگاه قيد نمايد برای همين از اين افراد خواستم که سند دادگاه را اسکن کرده و نسخه ای را برايم بفرستند. ما در اینترنت تماس برقرار کردیم و من نام خود را در اسناد دادگاه ديدم٬ به عنوان مثال٬ به دلیل صحبت با فاخته زمانی »
تا کنون، فعالانی که به دليل تماس با فاخته زمانی متهم گشته اند٬ به شش ماه حبس محکوم شده اند. بعضیها شکنجه شده اند اما نه به اندازه زندانيانی که اطلاعات مربوط به آنها منتشر نشده است.
تهديدهای مرگ علیه فاخته زمانی وقتی شروع شد که وی در تلويزيون ها و راديو هائی که برای ايران از طريق ماهواره برنامه پخش ميکنند ظاهر شد و به صحبت در مورد حقوق اقليت ها پرداخت.
والدين وی در ايران زندگی ميکنند و بصورت منظم برای بازپرسی بوسيله مامورين سرويس اطلاعات احضار ميشوند. فاخته زمانی گفت٬ پدر وی به مامورين ميگويد٬ که آنها هيچ کنترلی روي کارهای وی ندارند و وی به حرف آن ها گوش نمی دهد. البته ارگانهای حکومت قبلا زمين ها، خانه و خيلی از متعلقات آنان را مصادره کرده اند.
وی با لبخندی عصبی ميگويد که آنان سلامت اند.« آنان به غیر از جانشان چيز زیادی برای از دست دادن ندارند٬ به آنها تلفنی گفتم که امکان ندارد که من زیر بار زور و تهدید بروم».
فاخته زمانی به دليل فعاليت هايش شهرت جهانی پيدا ميکند. در ماه مارس ۲۰۰۸ وی به واشينگتون دعوت شد تا برای گروه کاری ايران در کنگره آمريکا سخنرانی کند. کاترين کامرون پورتر که سازمان وی "شورای رهبری برای حقوق بشر" اين جلسه را تشکيل داده بود ميگويد٬ وقتی فاخته شروع به صحبت در مورد حقوق اقليت ها در ايران نمود، از طرف برخی از ایرانیان شلوغ کاری شد٬ صحبت هایش قطع گردید و می توان گفت که مورد حمله فیزیکی قرار گرفت.
پورتر در يک مصاحبه تلفنی از واشينگتون گفت که «در طول تمام سالهائی که در واشينگتون بوده ام - از سال ۱۹۸۰ - اين سخت ترين میتینگی بود که من شرکت داشتم.»
پورتر ميگويد٬ «وقتی فاخته صحبت ميکرد، چندين نفر درست تا مقابل صورت وی هجوم آوردند. خيلي وحشتناک بود…. در موضوع فاخته، فکر ميکنم بدليل اينکه وی يک زن است مساله تشديد شد.» وی اضافه ميکند که به ناچار از پليس درخواست شد که شش مرد را که فاخته را تهديد ميکردند خارج سازد. اين مردان هرگز خودشان را معرفي نکردند.
زمانی ميگويد٬ پليس ونکوور تهديدات بر عليه وی را برطرف کرده و به صورت جدی از او محافظت می کند ولی با این حال خود نیز همیشه مراقب است.
وي ميگويد «هميشه نگران هستم … چيزهای ساده در زندگی تغيير ميکنند. من به مسافرت و پرواز علاقه داشتم، اما اکنون قبل از مسافرت دلشوره دارم … مخصوصا پس از اينکه در کنگره (آمريکا) مورد تهديد قرار گرفتم. چون نميدانم٬ تهديد از کجا می آید. «عادت داشتم که هر روز صبح زود بيرون بروم و بدوم. اما پس از دریافت اولین تهدید٬ دیگر نمی روم.»
«خيلی چيز های ساده که عادت داشتم انجام دهم٬ ديگر انجام نمي دهم»
خانم اهل ونکوور با برملا کردن تبعیض نژادی بر علیه آذربایجانیهای ایران زندگی خود را به مخاطره می اندازد
تارا کارمن / ونکوور سان - سوم ژانویه ۲۰۰۹